سیاوشسیاوش، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 22 روز سن داره

سیاوش مامان و بابا

امروز بدون سیاوش

1390/10/14 17:54
نویسنده : مامان
242 بازدید
اشتراک گذاری

از بیرون صدای قرآن میاد انگار جیغ و فریادهایی که نیمه شب شنیدم بی دلیل نبود. دلم کمی گرفته، سیاوش دیشب با خاله مهری رفت تهران. همش می گفت:"مامان بیای دنبالما،خوااااب". تو کوله پشتی قرمزش تا جایی که جا داشت لباس گذاشتم. دیگه لباساشو کمتر کثیف می کنه اما خوب بازم اگه پیشش باشه بد نیست. تو راه پله ها دیدم که چه جور بهم نگاه می کرد، کمی بغض کرده بود. می دونم که دلش برام می سوخت و نمی خواست ازم جداشه اما از طرفی مگه می شه سوار ماشین خاله مهری اینا هم نشه، مگه میشه با فاطمه نره، اصلاً امکان نداره. این بود که به بغض و گریه اش غلبه کرد و رفت. دلم براش تنگ شده، خیلی جاش خالیه. همیشه فکر می کردم اگر سیاوش مزاحمم نبود چه کارها که نمی کردم اما حالا فقط دارم وقت تلف می کنم. از صبح نشستم پای کامپیوتر و دارم وبلاگ خودم و مدرسه رو سر و سامان می دم و وبلاگ گردی می کنم. خیلی وقت بود که یه دل سیر پشت کامپیوتر ننشسته بودم، اما امروز دیگه حسابی از خجالت خودم دراومدم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)