می می نی

" می می نی یه عالمه شیرینی" نام اولین کتاب از سری کتابهای "می می نی" نوشته ناصر كشاورز بود که برای سیاوشم خریدم. و با این شعر شروع می شد :

دندونای می می نی
درد می کنه خرابه
چرا؟الان می گم من
قصه ش تو این کتابه....

مجموعه کتاب های "می می نی" ١٢ جلد کتابه که هر کتاب شامل قصه هایه که به صورت شعر و درباره بچه میمون بازیگوشیه رفتار خاصی ازش سر می زنه و یا حادثه ای برای او پیش میاد که در نهایت نکته مفیدی را به او یاد می دهد.

اوایل فقط عکس شیرینی و شکلات هایی که در این کتاب بود و اون لحن قصه که حالت شعر داشت و منظوم بود براش جذابیت داشت و مدام می گفت که اونو براش بخونم. مرتب اونو ورق می زد و شیرینی ها رو به من نشون می داد و می گفت :"مامان از اونها می خوام". اصلا مفهوم و نتیجه قصه رو و اینکه آخر سر چه بلایی سر دندونای می می نی میاد رو نمی فهمید و بهش توجهی نداشت. انقدر اونو ورق زد و با گریه و جیغ و فریاد شکلات های داخلش رو ازم می خواست که بالاخره از کتاب چیزی جز  چند صفحه پاره پوره که قابل ترمیم و چسبوندن نبود باقی موند.

اما حالا که بزرگتر شده کاملاً متوجه پیام داستان می شه، شعرهاشو با خودش تکرار می کنه، و از خوندن و شنیدن آونها سیر نمیشه. وقتی دیدم انقدر این کتابها رو دوست داره تمام ١٢ جلد شو براش خریدم. حتی اونهایی رو که پاره کرده بود دوباره خریدم. دو تا از کتابها رو که زیر میز توالت فرو کرده بود و پیداشون نمی کردم هم دوباره خریدم. موقع خوابیدن و یا تماشای تلویزیون همه کتابها رو میاره و میریزه جلوی من و از بینشون یکی رو انتخاب می کنه و می گه مامان بخون. هنوز کتاب اول تموم نشده و خودش می دونه صفحات آخره می گه: "مامان الان یکی دیگه میارما". خلاصه رسماً بیچاره ام کرده، یه وقتی اگر خوابم ببره با دو تا انگشتاش پلکم رو بلند می کنه و می گه مامان بخون.

شیطونی هایی که می می نی انجام می ده دقیقاً شبیه شیطونی های خودشه. دست مامانشو توی خیابون ول کردن و هی بگه اینو می خوام و اونو می خوام، نقاشی کشیدن روی دیوار، آشغال ریختن توی پارک و خیابون، بهم ریختن اتاق و جمع و جور نکردن اسباب بازی هاش و .... برای همین هم هست که خیلی دوستش داره. اما تو این کتابها آقای ناصر کشاورز با شعرهای ساده و روونش واقعاً معجزه کرده، من که فکر می کنم روی رفتار سیاوش خیلی تأثیر مثبتی داشته اگر رفتارهای بد اونو عوض نکرده اما خیلی تعدیلش کرده.

 
کی می دونه می می نی

الان دلش چی می خواد؟

-یه بستنی چوبی

وای،دهنم آب افتاد...